امشب ب زور یکی‌رو‌گیر آوردم باهاش حرف زدم

ولی کافی نبود

تمام سعیمو کردم درباره موضوع پیش رو حرفی نزنم

کاش پایان نامه ش زودتر تموم شه. بیشتر وقت داشته باشه باهم حرف بزنیم

دلم برا اون وقتا ک هر رور از صبح تا غروب با هم بودیم تنگ شده

و داشتن هم اتاقی هایی ک همیشه کنارتن و احساساتتو جواب میدن

دلم واسه ی دردودل ۲ نصف شبی با یه گروه دوستانه تنگ شده

واسه ی بحث فلسفی ۵ ۶ نفره جذاب درباره معنای همه چی

واسه تعریف کردن از تجربیات مختلف برا هم

واسه گفتن از اداب و رسوم شهر هرکس

گفتن رویاها و ترس های دخترونه

چه ویژگی های خوبی داشت خوابگاه

دیگه کدوم چای طعم چای کیسه ای یا تو فلاسک دم شده ی خوابگاه رو میده

اونم وقتی چای مال دیشب بوده اصن

اونم وقتی تو ۶ نوع لیوان جورواجور ریخته میشه!

تازه اگ لیوان کم نیاد ک مجبور ب ابتکار در ظرف چای بشی و با کاسه چای بخوری!

دلم واسه کی میره ابجوش بذاره تنگ شده!

واسه من ابجوش میذارم تو دم کن چای رو

واسه بچه ها بیاید چای بخوریم

واسه همه چی!

+ دلم بشدت میخواد شعر بگم

صد افسوس از خشک شدن احساسم

مخصوصا الان ک حرفش شد

ینی میتونم دوباره شعر بگم؟

ینی دوباره نسبت ب چیزی احساس عمیق پیدا میکنم؟!


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها